من و نوژا و روز دختر
دیروز روز دختر بود دلم میخواست واسه دخترکم روز خیلی خوبی باشه واسه همین عصر که شد با عمه فضیلت و نوژا رفتیم پارک از دم در نوژا ذوق زده بود و میدوید.کلی بازی کردیم .شانس ما پارک هم خلوت بود و تا جایی که نوژا دلش خواست بازی کرد.بعدشم رفتیم دور دور شیرینی خوردیم با نوژا و عمه و اومدیم خونه همین که اومدیم خونه بابا نوژا رو برد با خودش بیرون و پدر و دختری با هم شام خوردن و من هم خلوتشونو خراب نکردم وتاریخ 1391/6/28 واسه ما و نوژا شد یه روز خوش لبخند زیبای خدا روزت مبارک ...